خانه دوست کجاست؟
خانه دوست آنجاست که
تورا با همه ی خوب و بدت می خواهند
خانه دوست آنجاست که
به گرمی فشارند دستت را
یا که قسمت کنند دنیاشان با تو
خانه دوست هر جا هست
دل در آن آرام است
عشق جاریست
و پرواز رویا نیست
خانه دوست آنجاست که
دوست آنجاست
زاده زمستان نیستم
اما ماه هایش را دوست دارم
تنم سیاه و جسم آلودم
اما سپیدی را دوست دارم
اینروزها شبهای پر ستاره کم اند
اما برف را دوست دارم
ابر سیاه هیبتش ترسناک است
اما قلب مهربانش را دوست دارم
من نگاهم شبها، به لبه پنچرها است
که خبر از آمدن باران دارد؟
یا که رحمان یه ما تحفه دهد برفش را
من سال هاست که به یک خصلت بد شهره شدم
عشق من راه رفتن است
زیر باران یا برف
انهم شب
پدرم خسته شده است
اثری بر من نکرد حرفهایش
مادرم همراه من است
می خرد شال و کلاه
اما من چه کنم این خصلت بد را؟
من به بوی نم باران تشنه ام
دانه های برف شال من است
پدر جان من است
اما
عشق من راه رفتن است
زیر باران یا برف
انهم شب
مادر جان من است
اما
عشق من راه رفتن است
زیر باران یا برف
انهم شب
زیر نور مهتاب
الهی دلهایمان را با دانه های برف نقاشی کن
آمین
عشق یا هوس؟
آنرا نمی دانم
یکی یا همش؟
آنرا نمی دانم
سبز آبی قرمز بنفش ؟ آسمانم آبیست ؟
آنرا نمی دانم
ما جدا از خود شدیم
سیب دیگر جذاب نیست
آنچه داشتیم شد پیف پیف
وزن کردیم آدمیت را با وزن جیب
کردیم هوس را رنگ عشق
جعل کردیم ، جعل کردیم ، جعل سرنوشت